درباره وبلاگ


سكوت بي‌صدايي نيست، هم‌آهنگي كاملِ تمامِ صداها براي باوراندن بي‌صدايي است @};-
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
  • ستاره جنوب
  • @ بزرگترین سایــــت دانلود @
  • کیت اگزوز
  • زنون قوی
  • چراغ لیزری دوچرخه

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان همه ازعشق دم میزنند اما عاشقان در سکوت میمیرند و آدرس lilipoot.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

    sara





نويسندگان


ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 21
بازدید دیروز : 18
بازدید هفته : 39
بازدید ماه : 39
بازدید کل : 15957
تعداد مطالب : 7
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->

همه ازعشق دم میزنند اما عاشقان در سکوت میمیرند




 آنکه مست آمد و دستي به دل ما زد و رفت

 
در اين خانه ندانم به چه سودا زد و رفت


خواست تنهايي ما را به رخ ما بکشد


طعنه اي بر در اين خانه ي تنها زد و رفت


دل تنگش سر گلچيدن از اين باغ نداشت


قدمي چند به آهنگ تماشا زد و رفت


کنج تنهايي ما را به خيالي خوش کرد


خواب خورشيد به چشم شب يلدا زد و رفت


خرمن سوخته ي ما به چه کارش ميخورد


که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت



سه شنبه 21 تير 1390برچسب:اشعار, :: 1:11 ::  نويسنده : سارا

چه فکر مي کني؟


که بادبان شکسته زورق به گل نشسته اي ست زندگي ؟


در اين خراب ريخته


که رنگ عافيت ازو گريخته


به بن رسيده راه بسته اي ست زندگي ؟


چه سهمناک بود سيل حادثه


که همچو اژدها دهان گشود


زمين و آسمان ز هم گسيخت


ستاره خوشه خوشه ريخت


و آفتاب درکبود دره هاي آب غرق شد


هوا بد است


تو با کدام باد مي روي؟


چه ابر تيره اي گرفته سينه تو را


که با هزار سال بارش شبانه روز هم دل تو وا نمي شود


تو از هزاره هاي دور آمدي


در اين درازناي خون فشان


به هر قدم نشان نقش پاي توست


در اين درشتنک ديولاخ


ز هر طرف طنين گام هاي رهگشاي توست


بلند و پست اين گشاده دامگاه ننگ و نام


به خون نوشته نامه وفاي توست


به گوش بيستون هنوز


صدئاي تيشه هاي توست


چه تازيانه ها که با تن تو تاب عشق آزمود


چه دارها که از تو گذشت سربلند


زهي شکوه قامت بلند عشق


که استوار ماند در هجوم هر گزند


نگاه من


هنوز آن بلنددور


آن سپيده آن شکوفه زار انفجار نور


کهرباي آرزوست


سپيده اي که جان آدمي هماره در هواي اوست


به بوي يک نفس در آن زلال دم زدن


سزد اگر هزار بار


بيفتي از نشيب راه و باز


رو نهي بدان فراز


چه فکر مي کني ؟


جهان چو آبگينه شکسته اي ست


که سرو راست هم در او شکسته مي نمايدت


چنان نشسته کوه درکمين دره هاي اين غروب تنگ


که راه بسته مي نمايدت


زمان بي کرانه را


تو با شمار گام عمر ما مسنج


به پاي او دمي ست اين درنگ درد و رنج


به سان رود


که در نشيب دره سر به سنگ مي زند


رونده باش


اميد هيچ معجزي ز مرده نيست زنده باش



دو شنبه 20 تير 1390برچسب:اشعار, :: 1:25 ::  نويسنده : سارا

صفحه قبل 1 صفحه بعد